ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

عزیز دل مامان بابا

پروردگارا مهربانیت را سپاس

سلام عزیز دلم.مامانی را ببخش که نتونستم زودتر از این بیامو واست بنویسم.ایلیای نازم  روز یکشنبه 10 بهمن 1389 ساعت 10صبح با وزن 060/3 و قد 49  به دنیا اومدی.روزهای سختی بود ولی گذشت.عزیز دلم   روز 9 نافت افتادو 10 روز از اومدنت نگذشته بود که دوباره راهی بیمارستان شدیم .آخه تو کوچولوی ناز من زردی داشتی.نمی دونی عزیز دلم مامانی چقدر گریه کرد وقتی برای شیر دادن بهت می یومدم من بودم و تو و اشک های مامانی .تو اون لحظه ها جای خالی خاله مهرنوش بد جوری خودشو نشون می دادو بد جوری عذابم می داد..ولی خوب می دونم که اون توی آسمون  برای تو دعا می کرد.عزیز دلم بعد از 13 بار خون گرفتن از تو کوچولوی من و گریه های بی امان ماما...
30 شهريور 1392

..آن شب دوست نداشتنی...

  می خواستم بنویسم لحظه به لحظه آنچه اتفاق افتاده بود را...دستانم به نوشتن نمی رود خاطره آن شب روانم را به هم می ریزدومن بی خیال نوشتن می شوم و می گذارم فقط در خاطرم باشد آن لحظات تلخ دوست نداشتنی... فقط بدان عزیزکم ١١/١/٩٢ ساعت ١:٤٥ شب پیشانیت در حالیکه می دویدی و خنده های شاد کودکانه ات هوایمان را پر از شادی می کرد به میز خورد و اینکه پیشانیت شکاف خورد و صورتت غرق در خون شدو پیشانیت ٧ بخیه خورد که تا ابد رد پای این ٧ بخیه روی پیشانی برایم زنده نگه می دارد آنچه آن شب بر همه ما گذشت....و هنوز که هنوز است نگاهم به خط قرمز پیشانیت که می افتد بغض گلویم را می فشارد...ولی باز هم هزاران هزار بار شکر می کنم پروردگارم را که بدتر از آنچه ات...
3 شهريور 1392

سومین نوروزت مبارک عزیزکم...

    باز هم تکاپوی آخر سال که با شیطنت های بی پایان پسرک دو برابر هم می شود.شب است ساعت 2 نیمه شب...آرام خوابیده است...انگار فرشته ای پر از معصومیت...با تمام وجودم تقدس هوای اتاقش را حس می کنم...نفس عمیقی می کشم تا قداست این هوا را مزه مزه کنم...خداوندا سلامت بدارش... مشغول می شوم به چیدن سفره هفت سین....عجیب دوست دارم هفت سین را به هر شکلی که باشد همین که یک قرآن است و یک ماهی و یک سبزه خودش دنیایی است.امسال سفره هفت سین خانه امان را در یک سینی گرد کوچک می چینم تا در امان باشد از لطف بیکران پسرک!!!سخت مشغول چیدن هستم....صدای اذان که به گوشم می رسد چشمان گرد گرد می شوند عجیب غافل شده ام از گذشت زمان.چیدن هفت سینمان که تما...
3 شهريور 1392

تولد دسته جمعی فرشته های بهمن 89

در تاریخ ١٢ بهمن ٩١ جشن تولد دو سالگی فرشته های بهمن ٨٩ در تهران برگزار شد.بی نهایت خوش گذشت.بودن با آن همه کودک دو ساله کوچک و شیرین و البته بی نهایت بازیگوش و دیدن دوستان عزیزم که هریک با تمام دغدغه های روزانه مان سنگ صبور هم بودیم و هستیمو هر کداممان که مشکلی داشت همه همه نهایت تلاشمان را برای حل مشکلش می کردیم و اگر کاری از دستمان بر نمی آمد دلداری ها و همدردی هایمان دغدغه هایمان را کم رنگ تر می کرد....پیوند دوستی هایمان پر دوام و شادی هایمان پایدار و در سایه حق پیروز و سلامت باشیم... رها دوست داشتنی و ایلیا    عکس ها در ادامه مطلب.... کسرا کوچولوی دوست داشتنی و ایلیا آوینا خ...
3 شهريور 1392

دومین تولد

11 بهمن درست فردای تولد  بود که راهی تهران شدیم تا تولد دو سالگی کوچولوهای بهمن 89 شرکت کنیم.عمه زحمت گرفتن یه تولد قشنگ و به یادموندنی را برای پدر و پسر کشیده بود.عاشقم عمه فلور پسرک را ... عجیب دوستش دارم به خاطر تمام مهربانی هایش شاید هم به خاطر آن آرامشی که در نگاهش خانه کرده است و همیشگی است حتی در بحرانی ترین لحظه ها...دوستش دارم آنقدر که درد دل هایم برای اوست و حتی سیل بی امان بهانه هایم....دوستت دارم ...تا ابد مدیونم...مدیون قلب پاک و مهربانی تمام نشدنی ات.... ...
1 شهريور 1392
1